مهمترین عامل هویت بخش به یک جامعه و فرهنگ، هنجارها و ارزشهای آن هستند. این ارزشها هستند که موجب تفاوت یک جامعه از جامعه دیگر می شود. تفاوت جوامع شرقی و غربی در تفاوت ارزشهای آنهاست و حتی در یک جامعه نیز تغییر در ارزش ها موجب تحول می گردد.
در جامعه امروز ما نیز ارزش های متعددی وجود دارد که طبیعتا در یک سطح نیستند و ارزش های مربوط به یک قشر، یک طبقه، یا کل جامعه هستند که مؤلفه های هویتساز جامعه را شکل می دهند.
به طور نمونه در جامعه ما واژه «اصولگرایی» یک واژه سیاسی است که به یک
گروه یا جناح سیاسی و هواداران اطلاق می شود که بخشی از انان حامیان دولت
را شامل می شوند.
ارزشها در سطح بالاتر شامل چارچوب حاکمیت می شوند، مانند حمایت از رهبر انقلاب، که مؤلفه مشترک نیروهای فعال در عرصه رسمی سیاست کشور است، سطح بالاتر از ارزشها حمایت از کلیت نظام جمهوری اسلامی است که اپوزیسیون داخلی مانند طیف ملی- مذهبی را شامل می شود. در سطح بالاتر ارزشها، ارزش های ملی شامل دفاع از تمامیت ارضی مطرح می شود که بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور را نیز شامل می شود.
بنابراین در طبقه بندی لایه ای ارزش ها، گروه هایی که ممکن است در لایه پایینتر دچار اختلاف باشند، در لایههای بالاتر دارای ارزش های مشترکی با یکدیگر هستند.
بدیهی است رتبه بندی ارزش های مختلف در این نمودار، نه بر اساس ارزش ذاتی یا فلسفی آن، بلکه بر اساس ظهور اجتماعی این ارزشها می باشد، به طور مثال اگرچه برای بسیاری از مسلمانان ارزشهای دینی نسبت به ارزش های ملی اولویت و اهمیت بیشتری دارند، اما در کشور، تعداد ایرانیان بیشتر از مسلمانان است. بدین معنا که تعدادی از ایرانیان، مسلمان نیستند و یا مسلمان معتقد نیستند، اما همه در ارزش های ملی مشترکند.
در تحولات اجتماعی، انسانها بر اساس انگیزه که تحت تاثیر ارزشهاست، عمل می کنند، به طور مثال اگر رئیس جمهور مورد آسیب و حمله واقع شود، کسانی که حمایت از وی را یک ارزش می دانند، در دفاع از او وارد عمل می شوند، به همین شکل رهبری، نظام، اسلام و ایران، که در صورت مورد تهدید قرار گرفتن تمامیت ارضی کشور، هر شخصی که هویت ملی برای وی یک ارزش است، به واکنش دست می زند.
پس از این مقدمه مشروح به این موضوع می پردازیم که متراکم کردن ارزشها چیست و چه پیامدهایی دارد؟
والدینی که به کودک خود درباره تمرد از دستور آنها برای پرهیز از بازی در کوچه هشدار می دهند، این اقدام را مقدمه گام نهادن در راهی که به انحراف، اعتیاد، مجرمیت و مرگ منجر می شود، قلمداد می کنند، در واقع از متراکم کردن ارزش ها برای تاثیرگذاری در رفتار فرزندشان استفاده می کنند.
اطاعت از دستورات پدر و مادر برای فرزند، یک ارزش سطح پایین است. اما زمانی که این ارزش با ارزش های بالاتری مانند سرنوشت، سلامتی و مرگ و زندگی گره می خورد، موجب تاثیرگذاری بیشتری در رفتار کودک می شود.
در بعد اجتماعی نیز مشابه همین رفتار را می توانیم مشاهده کنیم، حمایت از کاندیدای یک طیف سیاسی یک ارزش لایه پایین در حد هواداران وی است، اما اگر این ارزش معادل یک نگرش سیاسی تلقی شود، طبیعتا اکثر قریب به اتفاق معتقدان به آن نگرش، خود را ملزم به حمایت از فرد مذکور هرچند به طور مصلحتی می دانند.
اگر این لایه های ارزشی باز هم متراکم شود و حمایت از این کاندیدا مساوی با اعتقاد و حمایت از رهبری تلقی شود، طبیعی است طیف گستردهتری از افراد که حتی به این کاندیدا و طیف سیاسی وی تعلق ندارند، در حیطه حمایت از وی وارد می شوند. تداوم تراکم و تعمیم این فرد به کل نظام و سپس اسلام و ارزشهای دینی نیز همین نتیجه را دربر خواهد داشت؛ یعنی بخش های بیشتری از جامعه در حیطه حمایت از این فرد وارد می شوند.
بنابراین یک راه نسبتا آسان برای پیروزی سیاسی یک فرد، این است که فرد در صورت در اختیار داشتن امکانات لازم از قبیل ارتباطات، پشتوانه سیاسی و رسانه، حمایت از خود را معادل حمایت از یک جریان سیاسی نظیر اصولگرایان، حمایت از رهبری، حمایت از نظام و حمایت از اسلام جلوه دهد. به همین ترتیب رقبای خود را مخالفین اصولگرایی، مخالفین رهبری، مخالفین نظام و مخالفین اسلام معرفی کند.
اکنون باید پرسید پیامد این گونه استفاده از ارزش ها و متراکم کردن آنها چیست؟
بدون تردید، پس از کامیابی موقت در این نوع استفاده از ارزش ها، شاهد پدیده سست شدن ارزش های مورد استفاده در جامعه خواهیم بود.
به زبان دیگر، آن نظام ارزشی پایدارتر خواهد بود که برخلاف جهت متراکم، از نظر اجتماعی خود را منبسط کرده و توسعه دهد. نظام ارزشی که بتواند اقشار و گروه های اجتماعی بیشتری را پوشش دهد، به طور طبیعی از انعطاف و ظرفیت بیشتری برای پایداری برخوردار است.
در مبانی اسلامی نیز شاهد چنین رویکردی هستیم، فرد به صرف بر زبان آوردن شهادتین، مؤمن در حوزه جامعه اسلامی تلقی می شود و در این مسیر طولانی تا رسیدن به مقامات معنوی، اقشار و گروههای فراوانی با عمق متفاوتی از دینداری شامل می شوند.
اکنون به جامعه بازگردیم، همان گونه که در طول سالهای پس از انقلاب مشاهده شده است، برخی گروهها و جریانات متفاوت سیاسی برحسب ارتباطات، پشتوانه و امکانات خود، در زمانهای مختلف سعی داشتند خود را با ارزشهای بالاتر گره بزنند. به طور نمونه در انتخابات مجلس سوم جناح چپ خود را حامی اسلام ناب و مورد حمایت امام خمینی (ره) و جناح راست را اسلام آمریکایی و مورد شماتت امام جلوه داد و موفق به پیروزی در انتخابات شد.
در انتخابات مجلس چهارم نیز شبیه همین عمل از سوی جناح راست انجام گردید و این جناح خود را حامی هاشمی و رهبری و جناح چپ را چوب لای چرخ گذار دولت قلمداد کرد.
در انتخابات مجلس پنجم جناح راست خود را جناح ارزشی و رقبا را لیبرال و غیرارزشی معرفی کرد.
بنابراین مشاهده میکنیم تقریبا حدود یک دهه، سیاست متراکم کردن ارزش ها موجب کامیابی استفاده کنندگان از آنها شد و هم جناح چپ و هم جناح راست برتری بر رقیب را مدیون همین تاکتیک سیاسی بودند؛ اما همان گونه که ذکر شد، پیامد این اقدام در درازمدت به سست شدن پایگاه اجتماعی ارزشهای مذکور انجامید و عملا در هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در دوم خرداد 1376 کاندیدای منسوب به حمایت از سوی رهبری با رویگردانی اکثریت جامعه مواجه شد.
در انتخابات سال گذشته و حوادث پس از آن نیز بار دیگر تاکتیک متراکم کردن ارزشها برای رقابتهای انتخاباتی مورد استفاده قرار گرفت و صرف نظر از توفیق یا عدم توفیق آن موجب آسیب دیدن بیش از پیش نظام ارزشی جامعه، به ویژه لایههای حمایت از رهبری و حمایت از نظام شد و بخش قابل توجهی از جامعه به دلیل حاکم شدن روحیه افراطی در هر دو طرف که از 13 آبان آغاز و در 16 آذر و تشییع جنازه آیت الله منتظری تداوم یافت، در روز عاشورا نیز در ابعاد رادیکال تری ظاهر شد.
این اقدام که به نوعی هتک حرمت رهبر انقلاب محسوب می شد، اگرچه اقدامی ناپسند و نیازمند نفی و اصلاح از سوی تمامی فعالان سیاسی کشور به ویژه معترضان بود، که بموقع وبصورت قاطع انجام نشد، اما عملکرد رسانههای رسمی به ویژه صداوسیما در معرفی حوادث روز عاشورا به عنوان هتک حرمت اسلام و اهل بیت، نیز شیوه دیگری از متراکم کردن ارزش ها بود.
هدف از این اقدام، تهییج کسانی بود که حساسیت کمتری نسبت به هتک حرمت رهبری داشته، اما نسبت به هتک حرمت اهل بیت و اسلام دارای تعصب دینی هستند، و در عمل نتیجه مورد نظر نیز از این سیاست حاصل شد.
اکنون نیز گاه در رسانه های رسمی، خط پیوند زدن معترضان با گروهک تروریستی مجاهدین خلق که به جهت همکاری با رژیم بعثی صدام، حتی از نظر گروهی از اپوزیسیون خارج نشین جمهوری اسلامی که به تمامیت ارضی و حفظ ایران اعتقاد دارند، نیز مطرود است، دنبال می شود.
بر اساس این خط، معترضان به انتخابات نه تنها مخالفان رهبری، معارضین نظام و خائنین به اسلام، بلکه دشمنان ملی معرفی می شوند، بنابراین در این مورد نیز جریان متراکم کردن ارزش ها به خوبی مشاهده می شود.
در حالیکه رهبری بارها برخطای تحلیلی سران معترضین و عدم اثبات مدرک وابستگی آنان به بیگانگان تاکید کرده و از جمله در سفر اخیر قم نیز از واژه غفلت برای قضاوت درباره این گروه استفاده کردند.
از سوی دیگر گروهی از رسانههای اپوزیسیون نیز که از عملکرد جمهوری اسلامی ناراضی هستند، اقدام به هتک ارزشهای متعالیتری نظیر جایگاه امام راحل ، روحانیت و احکام اسلامی، ائمه و پیامبر(ص) و حتی به سخره گرفتن خداوند می کنند و به گونهای دیگر بر شتاب متراکم کردن ارزشها که نتیجهای جز افزایش بی اعتقادی به دین واخلاق در یک گروه و انباشته شدن تنفر و تحقیرشدگی در گروهی دیگر دارد، می افزایند.
اکنون جای این پرسش وجود دارد، که با وجود منافع کوتاه مدت متراکم کردن ارزش ها در حفظ لایههای پایینتر ارزشها نسبت به لایههای فوقانی، آیا می توان از پیامدهای درازمدت این اقدام در سست کردن پایگاه اجتماعی ارزشهای بالاتر غافل شد؟
به عبارت دیگر همانگونه که زیانهای استفاده ابزاری از جایگاه رهبری برای پیروزی انتخاباتی در دوران امام خمینی (ره) و آیت الله خامنهای به مراتب بیشتر از منافع آنها بوده است، هزینه کردن ارزشهای سطح بالاتر نظیر اسلام و ملیت نیز برای حمایت از لایههای پایینتر ارزشها، علاوه بر منافع کوتاه مدت، پیامدهای منفی درازمدتی را به دنبال خواهد داشت.
http://www.ayandenews.com/news/20675