نارنج سبز سیاسی اجتماعی تحلیلی

بررسی مطبوعات و نشریات فارسی زبان

نارنج سبز سیاسی اجتماعی تحلیلی

بررسی مطبوعات و نشریات فارسی زبان

مراد از عقلانیت و معنویت – دکتر ملکیان

حالا مراد از « عقلانیت » چیست ؟

عقلانیت به « عقلانیت نظری »،  « عقلانیت عملی » و « عقلانیت گفتاری » تقسیم می‌شود . ( اگر گفتار را از عمل جدا بکنیم .)  چون در جاهای دیگر این را توضیح داده‌ام اینجا به اختصار عرض می‌کنم.


الف: عقلانیت نظری

« عقلانیت نظری » یعنی اینکه ما میزان پایبندی‌مان به یک عقیده را با میزان قوّت شواهد و قرائنی که آن عقیده را تأیید می‌کند ، متناسب کنیم . هر چه قرائن و شواهدی که یک عقیده را تأیید می‌کند بیشتر می‌شوند ، میزان دلبستگی و پایبندی ما به آن عقیده باید کمتر شود . البته این مطلب ، مطلب واضحی است و بر هر که عرضه شود می‌پذیرد . اما در عمل ما تقریبا خلاف این عمل می‌کنیم . و به تعبیر ابوالعلی معرّی در یک شعر بسیار عالی که می‌گفت: « وقتی که سخن با دلیلی می‌گویم با زبان آهسته و زمزمه گونه سخن می‌گویم ، اما وقتی سخنم بی‌دلیل می‌شود فریاد می‌کشم . » ما نیز در زندگی حمیّت و غیرتمان معطوف به آن سخنانی است که کمترین میزان شواهد و قرائن به سودشان وجود دارد .

اما نسبت به عقایدی که بیشترین شواهد و قرائن در مورد آن‌‌ها وجود دارد ، هیچ حمیّتی نداریم . برای مثال اگر کسی الان در اینجا اظهار کرد که امروز که فی‌الواقع روز سه‌شنبه است ، گفت که امروز چهارشنبه است ، یا امروز دوشنبه است ، من گمان نمی‌کنم هیچ کدام از شما غیرت و حمیتی بورزید ، با اینکه حقیقت صریحی را انکار کرده است . اما اگر گفته شود که در پیچ پنجم از پیچ‌های عالم برزخ ، بر خلاف چیزی که برخی گفته‌اند ، فلانی نایستاده است و کس دیگری ایستاده است ، آن گاه شما غیرت و حمیت می‌ورزید .

در زمان پاسکال بین مسیحیان بحثی پیش آمد در باب اینکه بر روی سر یک سوزن چند فرشته جای می‌گیرد . بعضی از متألهان مسیحی معتقد بودند همه‌ی فرشتگان جهان می‌توانند بر سر یک سوزن جای بگیرند . بعضی می‌گفتند حتی یک فرشته هم بر سر سوزن جا نمی گیرد . و بعضی قول دیگری را انتخاب می‌کردند . حول این موضوع کشتارهای فراوانی صورت گرفته است . دوستان مراجعه کنند به کتاب آگوست والانس که سال‌ها پیش به زبان فارسی هم ترجمه شده است . کشتارهای فراوانی صورت گرفت بر سر این نکته که چرا تو گفته‌ای که یک فرشته بر سر سوزن جای می‌گیرد ، یا گفته‌ای که هیچ فرشته‌ای جای نمی‌گیرد یا گفته‌ای که همه‌ی فرشتگان عالم بر سر سوزن جای می‌گیرند . و جالب است که پاسکال هم در این منازعه شرکت کرد و یکی از اطراف نزاع را گرفت .

حال اگر کسی در عالم بگوید : دو بعلاوه‌ی دو مساوی است با پنج ، یا مساوی است با سه ، هیچ کشتاری در عالم صورت می‌گیرد ؟ با اینکه فرد حقیقت صریحی را انکار کرده است ، ولی ما هیچ حمیّت و غیرتی نمی‌ورزیم . اما حمیت و غیرت را وقتی می‌ورزیم که کسی بگوید : نه‌خیر ، عالم برزخ با عالم دوزخ فاصله‌ی زمانی‌اش فلان است و فاصله‌ی بهشت با جهنم فلان است ، عرض بهشت اینقدر است و ... . میزان دلبستگی و پایبندی‌مان به این باورها کاملا عکس میزان قوت شواهد و قرائنی است که این باورها را تأیید می‌کنند . حال شما این را برگردانید به عقایدی که دارید . یعنی یکبار عقایدتان را برای خودتان فهرست کنید و ببینید میزان پایبندی و دلبستگی‌تان با میزان شواهد و قرائنی که به سود باورهایتان وجود دارد ، تناسب دارد یا تناسب ندارد .

ب) عقلانیت عملی:

عقلانیت ، شق دومی نیز دارد و آن عقلانیت عملی است . عقلانیت عملی یعنی متناسب ساختن هرچه بیشتر وسایل با هدف یا اهداف . هر چه این تناسب بیشتر باشد ، یعنی عقلانی‌تر عمل کرده ایم . اگر گفتیم که مثلا برای اینکه جلوی زلزله گرفته شود باید خانم‌ها حجابشان را بیشتر رعایت کنند ، گوینده این حرف به نظر می رسد که اصلا تصوری از عقلانیت عملی نداشته است . گوینده نمی‌داند که آن هدف ، وسیله اش این نیست . هر وسیله ای برای هر هدفی نیست و هر هدفی را نمی‌توان با هر وسیله ای به آن رسید . حجاب زنان ، اگر سودی داشته باشد در یک جهت دیگر دارد ، اما برای وقوع معجزه هیچ ندارد ، چون اگر داشت ؛ شما بزرگترین خیانت را کرده اید که پس از 1400 سال که از این امر ، خبر داشتید و به بشریت خبر ندادید که این همه زلزله رخ ندهد . پس وقتی گفته می‌شود ، عقلانیت عملی ، یعنی بین اهداف و وسایلمان تناسب وجود داشته باشد . با هر وسیله ای نمی‌توان به هر هدفی دست یافت و هر هدفی نیز وسیله خاص خود را لازم دارد.

ج) عقلانیت گفتاری

یک قسم از اعمال ما ، اقوال و گفته‌های ما هستند . و گفتار ما یک نوع کردار است . اما با این همه معمولا عقلانیت گفتاری ، جداگانه مطرح می‌شود . در عقلانیت عملی گفتیم که اهداف و وسایل باید متناسب باشند . در عقلانیت گفتاری نیز ، هدف ( اهداف ) باید با وسایل متناسب باشد . هدف گفتار ، تفهیم ما فی‌الضمیر آدمی است ، پس باید وسایلمان را با این هدف متناسب کنیم . با این هدف ، ما در گفتار می‌خواهیم آنچه را که در ذهن و ضمیرمان ، در دل و جانمان میگذرد ، آن را به مخاطبمان تفهیم کنیم ، پس باید وسایلی در گفتار انتخاب کنیم که ما را بهتر به این هدف برساند و اینجاست که عقلانیت سومی پیدا می شود به نام عقلانیت گفتاری.

در عقلانیت گفتاری تمام چیزی که باید رعایت کنیم این است که سخن ما هر چه کمتر ابهام ، هر چه کمتر ایهام و هر چه کمتر غموض داشته باشد ، چرا که ابهام و ایهام و غموض مانع می‌شوند که ما فی‌الضمیر من درست همان‌گونه که در ضمیر من خلجان دارد به ذهن شما انتقال پیدا کند .

این سه شق ، مراد من از عقلانیت است .

2) معنویت چیست؟

وقتی می‌گویم می‌خواهم عقلانیت را با معنویت جمع کنم ، باید مرادم را از معنویت نیز بیان کنم . بارها گفته ام که مراد من از معنویت ، دین نیست . اما مرادم این نیست که معنویتی که من می‌گویم لزوما با دین منافات یا تضاد دارد . برادر من ، خواهر من نیست ؛ در این شکی نیست .  اما این معنایش این نیست که هر برادر و خواهری همیشه با هم در نزاع هستند . ما نباید فکر کنیم که هر مغایرتی یعنی تضاد . معنویتی که بنده می‌گویم ، دین نیست . اما از این حرف ، بر نمی آید که ، هر انسان معنوی لزوما غیر متدین است . البته این هم بر نمی‌آید که هر انسان دینی ، لزوما معنوی است . برخی انسانها معنوی‌اند اما متدین نیستند ، برخی دیگر هم معنوی اند و هم دین دار ، گروه دیگری ، متدین هستند ولی معنوی نیستند و برخی نه معنوی اند و نه دین‌دار .

معنویتی که من می‌گویم ، یعنی این‌که به سه گزاره ذیل قائل باشم  :

الف) برای این که انسان معنوی باشم ( از نظر بنده) باید معتقد باشم که جهان منحصر به قوانین فیزیک ، شیمی و زیست‌شناسی که شما می گویید نیست . این به لحاظ وجود شناختی است . انسان معنوی ، به لحاظ وجودشناختی  (
ontology ) معتقد است که جهان منحصر به سه علم بزرگ فیزیک ، شیمی و زیست‌شناسی نیست . به تعبیر دیگر ، فیزیک ، شیمی و زیست‌شناسی به من در شناخت جهان کمک می‌کنند ، اما در شناخت بخشی از جهان و نه همه جهان  . جهان هستی به لحاظ آنتولوژیکی ، بسیار بسیار وسیع‌تر از آن است که قوانین فیزیک ، شیمی و زیست شناسی بر ما عرضه می‌کنند .

ب) به لحاظ معرفت‌شناسی (
epistemology ) ، انسان معنوی معتقد است که جهان منحصر در هرچه عقول آدمیان می‌گویند ، نیست . چیزهایی در جهان هست که از حدود عقل آدمی بیرون است . ( فراتر از عقل آدمی است ) . یعنی به لحاظ معرفت‌شناسی اگر معتقد باشیم که جهان هستی ، همان است که عقل بشر می نمایاند و اگر چیزی از عقل بشر بیرون افتاد از وجود بیرون است و رازی وجود ندارد ، انسان معنوی نیستیم . معنویت اپیستمولوژیک ، یعنی قائل شدن به وجود راز در عالم هستی . یعنی چیزهایی هستند که راز اند و نه معماو مسئله . راز غیر از مسئله و معما است . در مسئله من چیزی را نمی‌دانم ، اما هم خود من و هم نوع بشر ، بالقوه توانایی دانستنش را دارد . مسئله (  Problem) ، محکوم به ندانسته شدن نیست . مسئله یعنی ندانستنی که امکان تبدیل شدنش به دانستن هست . در ریاضیات ، منطق ، در شاخه های مختلف فلسفه و نیز شاخه های مختلف علوم تجربی طبیعی و انسانی ، در دین و مذهب و ... مسئله وجود دارد . یک چیز دیگری وجود دارد به نام معما ، معما را اگر بخواهم به زبان ساده بگویم ،  مسئله نیست بلکه مسئله نما ست . معما چیزی است که چنان عرضه شده است که ما گمان می کنیم مسئله است . اگر درست عرضه شده بود ، معلوم بود که مسئله نیست . طرز بیان آن طوری بوده است که برای ما مسئله شده است . انسان معنوی کسی است که قبول دارد فراتر از اینها ، چیزی به نام راز وجود دارد . و راز چیزی است که نمی دانیم و تا زمانی که انسانیم هم نمی توانیم دانست . یعنی ما توانایی دانستن آن را نداریم . اگر به وجود راز معتقد باشیم ، آثار و نتایج فراوانی بر روان ما دارد . من مخصوصا تاکید می کنم که به آثار گابریل مارسل رجوع کنید که وی بیشترین تاکید را بر وجود راز می کرد . به این معن ا، گابریل مارسل ، انسان معنوی است .

ج) اما معنویت ، شق سومی هم دارد . به لحاظ روان‌شناختی ، انسان معنوی معتقد است که روان من ، روان مطلوب نیست . روان مطلوب ، روانی است که من باید به سوی حصول آن روان بکوشم . در معنویت روان شناختی ، مراد این است که من به وضع موجود روانی خودم راضی نباشم و معتقد باشم که یک ارتقا معنوی و تعالی روحانی ، امکان پذیر است . یک مثال بزنم تامنظورم واضح تر شود . کسانی هستند که استحمام نمی کنند و برای اینکه بوی بدنشان دیگران را نیازارد ، از عطر و ادکلن ، استفاده می کنند .  راه حل ساده را رها می کنند و راه حل سخت را می چسبند . بوی بدن راه حل درستش استحمام است . اما کسانی هستند که به جای استحمام از عطر استفاده می کنند . من این مثال از از این جهت می زنم که کسانی هستند که می خواهند درونشان ، عوض نشود ولی بیرونشان عوض شود . یعنی می خواهند در درونشان هیچ دگرگونی در عقاید ، احساسات و عواطف ، و هیجاناتشان پدید نیاید . و همان وضع درونی را داشته باشند و در همان حال می خواهند بیرونشان عوض شود . در واقع می گویند ما همین هستیم ! اما با اینکه در درونمان هیچ تغییری را راه نمی دهیم و انگار از وضع درونی خود راضی هستیم ولی تمام نارضایتی ها را به وضع بیرونی خود مربوط می کنیم . این به نظر من ، یک دید روان شناختی غیر معنوی است .

 از لحاظ روان شناختی ، انسان معنوی ، انسانی که سعی درارتقا درونی خود دارد و می داند که عقاید بهتر از عقاید او وجود دارند و باید به سمت کسب آن عقاید ، احساسات و هیجانات حرکت کند . که به این ، معنویت روح شناختی نیز می گویند . کسانی که می گویند در درون مان همین هست که هستیم ولی می خواهند مناسباتشان در نهاد خانواده ، در نهادهای اقتصاد ، سیاست ، حقوق ، دین و مذهب بهتر شود ، چنین انسانی به نظر من از نظر اجتماعی انسانی ماتریالیست است . ولی انسان معنوی ، پذیرفته است که باید درونش نیز تغییر کند و به سمت بهتر شدن برود . یعنی یک رشد درونی هم برای بهبود در بیرون از خودش لازم دارد .

ما در دورن خود سه ساحت داریم : ساحت معرفتی-عقیدتی ( cognitive ) ، ساحت عاطفی- هیجانی (emotive  ) و سوم ساحت ارادی- خواستی ، انسان معنوی همیشه ذره بین اش را روی این سه ساحت قرار داده و از خود می پرسد عقاید ، احساسات و عواطف ، و خواسته ها  .

 بهتر از عقاید ، احساسات و عواطف ، و خواسته های من ؛ چگونه امکان حصولش است ؟ و به سمت بهبود اینها حرکت می‌کند . توانستی که در درون آن بایستن است .

مراد من از انسان معنوی ، کسی است که به این سه ایده قائل باشد . این معنویت را کسانی از راه عرفان حاصل می کنند ، کسانی از راه تشرع به دین و شریعت خاصی ، کسانی از راههای دیگری که راههای سکولارتری است . این که چگونه این معنویت حاصل می شود ، به آن کاری نداریم . آنچه اهمیت دارد قائل بودن به سه ایده ی بالا است .

وقتی می گویم معنویت و عقلانیت، یعنی معنویت با این سه شقی که دارد و عقلانیت با آن سه شقی که ذکر شد؛ در من جمع شود، آن بخشی از زندگی آرمانی که بدست آوردنش در عهده من است را حاصل می کند. این پروژه البته با پروژه روشنفکر دینی البته تفاوت دارد. این راه حلی است که متفاوت با روشنفکران دینی جهان اسلام (جهان انگلیسی زبان، ترک زبان، فارسی زبان و عرب زبان) ، عرضه شده است.

منبع : سخنرانی مصطفی ملکیان درمورد

  " عقلانیت و معنویت بعد از ده سال " – سال 1389


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد