نکته دیگر نفوذ و پتانسیل ایران در داخل عراق است که می تواند فضای داخلی عراق را با این فرایند همراه کند. سفرهای مقامات عراق و اقلیم کردستان عراق به تهران مصادیقی از تلاش ایران برای همراه کردن نیروهای داخلی با فرایندی است که به حفظ تمامیت ارضی عراق می انجامد.
در برخی مطالب رسانه ها تحلیل هایی مبنی بر نزدیکی کردستان عراق به ترکیه، شیعیان عراق به ایران و نارضایتی اهل تسنن از فضای سیاسی داخلی مشاهده می شود که باید گفت این نگاه کلی قابل پذیرش نیست. اول آنکه در میان کردها، همه گروه های سیاسی ارتباط بسیار خوبی با ترکیه ندارند. این موضوع بیشتر در مورد حزب دموکرات کردستان صادق است. در مورد گروه هایی مانند تغییر یا جنبش گوران یا بیشتر از آن اتحاد میهنی چنین چیزی قابل تایید نیست. در عین حال که ذهنیت و بدبینی تاریخی نسبت به اهداف و جاه طلبی های ترکیه و نگاه این کشور به مساله کرد وجود دارد. بسیاری از همکاری ها، مقطعی و سطحی و بیشتر ابعاد اقتصادی دارد تا جنبه های کلان پایدار بر اساس پیوندهای هویتی فرهنگی. نارضایتی اهل تسنن نیز به عوامل دیگری مربوط می شود. اهل تسنن عراق از موقعیت فرادستی برای دهه های طولانی برخوردار بودند و با وجود اقلیت بودن در مقام اکثریت قرار داشتند. از این رو فرو افتادن آنها موجبات نارضایتی را فراهم آورده است. حساسیت آنها زمانی بیشتر می شود که در قالب طرح موضوع اقالیم یا فدرال های منطقه ای و استانی، با برخورداری های بسیار کمتری مواجه می شوند زیرا همه ثروت عراق تقریبا در مناطق شمالی و جنوبی است. بنابراین یک سری حساسیت هایی از این دست به اضافه گسست های طایفه ای و تاریخی که همواره وجود داشته، سر باز زده است.
این واقعیت را نیز باید پذیرفت که عراق یک موجودیت سیاسی اصیل نیست و بر پایه توافقات سیاسی قدرت های استعماری پیروز در جنگ جهانی اول برای تصمیم میراث عثمانی به این شکل درآمده است. بر این اساس تجزیه روانی را باید پذیرفت. این مساله مانند طلاق عاطفی است که در یک خانواده وجود دارد. در میان جمعیتی که به نام شهروندان عراقی حضور دارند، هیچگاه به طور کامل فرایند ملت سازی محقق نشده و در تمام سال های قرن بیستم امر دولت سازی بیشتر مورد توجه و اولویت بوده که این نیز با شکست رو به رو شده است. دلیلش نیز به خاطر شیوه دیکتاتوری بود که در نهایت روند دولت سازی را با گسیختگی اجتماعی بیشتری مواجه می کند. دولت سازی که دموکراتیک نبوده و صرفا بر مبنای استیلای اقلیت عرب اهل تسنن بنا نهاده شده سبب شد که انشقاق درون طوایف بیشتر شود. این وضعیت تا شکست و فروپاشی رژیم بعث ادامه داشت تا این دمل چرکین سر باز کرد و اگر بی کفایتی و ناکارآمدی دولت های پس از اشغال طی دهه گذشته و همچنین مداخلات خارجی و شرایط اشغال در نظر گرفته شود، بی تاثیر نبوده است. در غیر این صورت باز هم بعید بود که عراق به این زودی امکان ایجاد جامعه تکثرگرا را داشته باشد. به عنوان مثال در لبنان شاهد نوعی دموکراتیک انجمنی هستیم که همه طوایف در کنار هم به گونه ای کم و بیش برابر، همزیستی مسالمت آمیز دارند. اما این شرایط برای عراق فرض دور است.
در نهایت اینکه تجزیه عراق مساله ای است که به خاطر اهمیت استراتژیک خود عراق بر اساس پیشینه فرهنگی و تمدنی بین النهرین و مسایلی که صرفا به داخل محدود می شود، عوارض منطقه ای بسیار گسترده ای خواهد داشت که حتی واکنش شدید بسیاری از قدرت های منطقه ای و بین المللی را در پی دارد. به همین دلیل باید سطح موضوع را فراعراقی دید. اینگونه نیست که احساس کنیم فقط در داخل عراق قابل ملاحظه است. دنباله قومی، مذهبی و جمعیتی همه طوایف عراق در کشورهای همجوار وجود داشته و به این مساله دامن خواهد زد. به همین خاطر این وضعیت در خاورمیانه پر آشوب جز ایجاد مشکلات مضاعف، پیامد دیگری نخواهد داشت.